به گزارش مشرق ، مهمترین ویژگی مغفول مانده ی ورزش کشور مسئله فلسفه ورزش است. فلسفه ورزش، به چیستی و چرایی ورزش می پردازد و ماهیت وجودی و کاربرد ورزش را تبیین می کند و با تمسک به آن در می یابیم که به راستی از ورزش چه می خواهیم. تنها در صورتی می توان شاهد سرگشتگی مدیران در ورزش کشور نبود که فلسفه ورزش در جامعه به خوبی تبیین شده و سپس با توجه به آن، دکترین های ورزش با توجه به 3 اصل "دینی، بومی، به روز" تهیه و تدوین و در مرحله آخر از طرح ریزی، برای عملیاتی کردن دکترین ها، استراتژی های لازم را طراحی کرد .
البته سال ها پیش، طرحی با نام نظام جامع توسعه تربیت بدنی و ورزش تهیه شد. این طرح که به طور کلی برگرفته از کتاب recreational sport Management است، متاسفانه منطبق بر چشم انداز بیست ساله و قانون اساسی نیست، بلکه روح کلی آن با توجه به ویژگی های جامعه لیبرال و بومی ایالات متحده تنظیم شده است.
در این طرح، نظام
جامع ورزش کشور به صورت یک هرم چهار لایه طراحی شده که ترتیب عملیاتی شدن آن از
قاعده آغاز و به راس منتهی می شود. این ارکان به ترتیب شامل ورزش پرورشی با رویکرد
تربیت و تندرستی، ورزش همگانی با رویکرد سلامت و نشاط اجتماعی ، ورزش قهرمانی با
رویکرد کسب مدال و ورزش حرفه ای با رویکرد اقتصادی می باشند.
همانطور که در تصویر مشاهده می کنید در قاعده هرم آحاد جامعه به ورزش مشغول هستند. و در حرکت به قله همه تماشاگر رقابت عده قلیلی خواهند شد. هدف همان فتح قله است در حرکت تدریجی از قاعده به قله شاهد هستیم ارزشهای معطوف به کیفیت ذاتی ورزش متوجه ارزشهایی شده است که بر سودمندی و منفعت مادی آن تأکید دارد و بر جنبههای نمایشی و سرگرمی و جذب تماشاگر توجه و تأکید دارند. در نتیجه تمایل مردم به سوی گروههایی خواهد بود که در جامعه مورد تکریم و توجه قرار می گیرند. هدف طرح جامع ورزش صرفا ورزش حرفه ای است که اشاره به قله دارد و در قله کسی نیست جز سوپراستار.
در ترویج سبک زندگی آمریکایی جایگاه و نقش سوپراستار به این دلیل بسیار حیاتی است که:
- برخلاف آموزش نظری، یادگیری از الگوی عملی بسیار سریع صورت می گیرد.
- يكي از مؤثرترین روش های فراگیر سازی سبک زندگی، روش الگویی و القای پیام به صورت غیر مستقیم است. در روش الگویی و غیر مستقیم، مخاطبان خود فرصت می یابند که با انگیزه و تمایل قلبی به موضوع مورد نظر توجه کنند و بدون کم ترین فشار ذهنی و روانی پذیرای پیام شوند
تفاوت جوامع لیبرالی از حیث الگوسازی با جامعه هجری در این است که در جامعه لیبرال، قهرمان یا سوپراستار با روش" اغوا" خود را معرض پرستش قرار داده و جامعه را به سوی خود می خواند اما در جامعه هجری اسوه بودن موضوعیت دارد که برخلاف قهرمان با روش ارشاد، جامعه را به خدا می خواند.
باید توجه داشت که هر طرح استراتژیک، با توجه به شرایط و
محیط اقدام و در نظر گرفتن طرح جامع کشور (master
plan) تهیه و تدوین می شود. هر master
planمتشکل از یک تا هزاران road map
(نقشه راه)است و هر نقشه راه از یک تا هزاران مسئله. متاسفانه در جامعه امروز،
مسئله محوری به بزرگترین معضل مدیریتی تبدیل شده است.
یعنی هرگاه مسئله ای به وجود می آید، متولیان امر بدون در نظر گرفتن جایگاه خود در طرح جامع و تبیین نسبت خود با دیگر اعضای سیستم، تنها به دنبال حل آن مسئله می پردازند و از مسائل کلان تر غافل می شوند که به اصطلاح، سیاست بخشی را فدای سیاست کلی می کنند. عمده ترین نقطه ضعف مسئله محوری، پرداختن به راه کارهایی است که به احتمال زیاد موجب اختلال در مسائل دیگر می شود. لذا تنها راه حل، نگرش سیستمی است و اینکه هر مدیری، حوزه کاری خود را در مسترپلن، تدقیق کند و سپس با توجه به در نظر گرفتن تبعات تصمیم خود در کلیت سیستم به تصمیم گیری بپردازد. طرح جامع کشور همانند یک فرش، دارای مجموعه ای از رشته های تار و پود است که مختصات هر مسئله در آن مشخص گردیده و جایگاه ورزش نیز در آن تبیین شده است.
در حال حاضر، در کشور ما، یا دستگاه های تصمیم ساز و تصمیم گیر از یکدیگر جدا نیستند یا در ارتباط معنا دار با یکدیگر قرار ندارند. به طور مثال در ایالات متحده بیش از 2500 مرکز مطالعات استراتژیک وجود دارند که به طور مستقل به کار تصمیم سازی می پردازند و برای هر مسئله، تصمیمات متعددی می سازند و فرصت را برای نهادها و سازمان های مختلف برای انتخاب بهترین تصمیم، فراهم می کنند.
پر واضح است که جایگاه ورزش در طرح جامع کشور با توجه به ارتباط سازنده آن با سایر اجزاء تشکیل دهنده طرح تعریف می شود و لازم است طراحان آن به خوبی با ابعاد مختلف طرح ریزی استراتژیک آشنایی داشته باشند. اما با توجه به اینکه سطح دانش مدیریت ورزشی عمدتا تکنیکی و یا تاکتیکی است، از مدیران ورزش کشور انتظار نمی رود که در سطح استراتژیک بتوانند به تصمیم گیری بپردازند. از این جهت است که ورزش در حوزه تصمیم سازی و طراحی استراتژی ورزش کشور، به مراکز مطالعات و تحقیقات استراتژیک نیاز مبرم دارد. مضاف بر آن، روبرو شدن کشور با جنگ نرم در برهه کنونی ایجاب می کند که مسئولین، نگاهی عمیق تر به جایگاه و اهمیت این مراکز داشته باشند. دکترین جنگ نرم در واقع تسخیر قلب ها و ذهن ها می باشد. در این راستا، عملیات ارضایی جهت تسخیر قلب ها، عمدتا توسط هنرمندان و ورزشکاران و با تولید هیجان، صورت می گیرد. لذا مدیرانی می توانند در مهار تهدیداتی از جنس نرم در حوزه ورزش موفق عمل کنند که با مباحث "تفکر استراتژیک" یعنی 3حوزه کلان نگری، همه جانبه نگری و آینده نگری، آشنا باشند.
نویسنده: محمود خدائی